آخرین دیدار از پسرم درسونوگرافی
- سلام جیگرررررررررم....جووون دلم چه لگدایی میزنی.انگار میدونی میخوام باهات حرف بزنم فسقلی...
- چه خبرا مامانی؟؟خوش میگذره؟؟حسابی جات تنگ شده دیگه..ولی خیلیییی شیطونی..با این تنگی جا تونستی سرتو بچرخونی بیای تو لگن مامی..
- دیروز با بابا رفتیم سونوگرافی بازم دیدیمت عزیزم..واقعا خدا چه عظمتی داره چه قدرتی داره..بهت زده میشه آدم
- دکتر سونو مغز و قلبتو نشونمون داد..وای قربون اون قلب کوچولوت برم.چه ضربانی داشت...مغزتم که دیگه نگو
- از دیدنش شگفت زده شده بودم..انقدر سرگرم دیدن تو بودم که نمیتونستم چشم ازت بردارم و ببینم بابایی داره چیکار میکنه..خودش که میگه داشته میخندیده و خوشحال بوده..راستی دکتر وزنتم گفت کپل من.. سه کیلو و صد گرم..ایشاا..که درسته و تا موقع به دنیا اومدن بیشترم میشه...آخه ما نی نی تپلی خیلی دوس داریم..این آخرین دیدار از تو تو سونوگرافی بود نازنینم.. دفه ی بعد ایشاا..تو بغلم میبینمت...
- گل پسرم وقتی میرم تو اتاقت و میبینمت دلتنگیم بیشتر میشه و نمیتونم صبر کنم..
- به امید خدا نزدیک دو هفته ی دیگه میای بغلمون تا حسابییییییییییی بوست کنیم..
- پس فعلا بووووووووووووووووووووووووووووس...بای بااااااااای
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی