آغاز شش ماهگی واولین سوووووپ گل پسر

سلام پسری ی ی ی..حال و احوالت چطوره مامی..

خوشگلم ماشاا..هزار ماا..بزرگ شدی.یه کارایی میکنی که دلم برات ضعف میره.. میخوای بدونی چیکارا میکنی...چشمممم الان بهت میگم

مثلا اینکه بلند بلند میخندی و خیلی قلقلکی هستی..یه جوری میخندی که دلم واقعا ضعف میره..دیگه اینکه واسه چند ثانیه میشینی ولی بعدش دیگه نمیتونی تعادلت رو حفظ کنی..امروزم یاد گرفتی چجوری با رورويکت راه بری..هر جا میرم میای دنبالم..آورده بودمت آشپزخونه داشتم ظرف میشستم اومدی پیشم جیغ و داد راه انداختی که بغلت کنم.. هرچی رو هم جلوت میگیرم سریع از دستم میگیری و میبری دهنت..بعضی وقتا هم قل میخوری و رو شکم میخوابی..قلبوونت برم من عسلییییی..

دیروز پنج ماهت رو تموم کردی و رفتی تو شیش ماه..عصری یه کوچولو به اندازه ی قاشق غذا خوری  بهت سوپ دادم.چون این روزا سرماخوردی و بهت شربت ودارو میدم اولش قاشق رو پس زدی و نخوردی.چون فکر کردی شربته ولی بعدش که مزه ش رو چشیدی خوشت اومد و با چشات قاشق رو دنبال کردی و از دور دهنت رو باز کردی..وااااای که چه بانمک بود..امروزم تو آبخوری بهت آب دادم ولی چون پلاستیکیه نتونستی مک بزنی.همش گازش میگرفتی.. کلی خندیدیم..راستی دیروز مامانم اینا برات یه کاپشن  سرهمی خوشگل قرمز رنگ خریدن که خیلی بهت میاد.به مناسبت شب یلدا عسیسم.. امسال اولین شب یلداته فدات شم.خدا تورو واسمون حفظ کنه..چراغ و شادی خونه ای تو.باعث شادی من وبابا..بوووس